آیه 7 سوره لقمان
<<6 | آیه 7 سوره لقمان | 8>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و هر گاه بر او تلاوت آیات ما شود چنان با غرور و تکبّر پشت گرداند که گویی هیچ آن آیات الهی را نشنید، پنداری از هر دو گوش کر است، این کس را به عذاب دردناک بشارت ده.
چون آیات ما بر او خوانده شود متکبرانه روی برمی گرداند، گویی آنها را نشنیده است، انگار در دو گوشش سنگینی است، پس او را به عذابی دردناک مژده ده؛
و چون آيات ما بر او خوانده شود، با نِخوت روى برمىگرداند، چنانكه گويى آن را نشنيده [يا] گويى در گوشهايش سنگينى است؛ پس او را از عذابى پر درد خبر ده.
و چون آيات ما بر آنها خوانده شود، با خودپسندى روى برگردانند، چنان كه گويى نشنيدهاند. يا همانند كسى كه گوشهايش سنگين شده باشد. او را به عذابى دردآور بشارت ده.
و هنگامی که آیات ما بر او خوانده میشود، مستکبرانه روی برمیگرداند، گویی آن را نشنیده است؛ گویی اصلاً گوشهایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- وقر: (بر وزن عقل): ثقل سامعه (ثقل معنوى).
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7»
و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوشهاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده.
نکته ها
كلمهى «وقر»، به معناى سنگينى است. به افراد با شخصيّت و سنگين نيز باوقار مىگويند.
از اين آيه استفاده مىشود كه افراد متكبّر، حتّى حاضر به شنيدن سخن حقّ نمىباشند. چه رسد به آنكه آن را بشنوند و در آن انديشه كنند و اگر منطقى نبود نپذيرند.
پیام ها
1- شنيدن سخنان لهو و باطل، آمادگى پذيرش حقّ را از انسان سلب مىكند. لَهْوَ الْحَدِيثِ ... وَلَّى مُسْتَكْبِراً
2- برخى افراد، از هر زبانى آيات الهى را بشنوند، باز هم زير بار نمىروند. «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً»
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهى من
آنچه البتّه به جايى نرسد فرياد است
3- روحيهى استكبارى، مانع پذيرش حقّ و حقيقت است. «وَلَّى مُسْتَكْبِراً»
4- گوش ندادن به سخن حقّ، نشانهى استكبار است. «مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها»
5- آن كه طالب سخنان باطل باشد، آمادگى شنيدن قرآن را ندارد. يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ ... إِذا تُتْلى عَلَيْهِ ... لَمْ يَسْمَعْها
6- مستكبران، سزاوار تحقير هستند. «كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً»
7- يكى از شيوههاى تبليغى و تربيتى قرآن، استفاده از مثال و تمثيل است. كَأَنْ ...
كَأَنْ ...
جلد 7 - صفحه 235
8- كسى كه حقّ را نمىپذيرد، مثل كسى است كه هر دو گوش او سنگين باشد.
«كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7»
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا: و زمانى كه تلاوت شود بر كسى كه خريدارى كند اباطيل و لهو و غنا را، آيات و فرامين ما، وَلَّى مُسْتَكْبِراً: روى بگرداند در حالى كه گردنكش و متكبر باشد، كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها: گوئيا هرگز نشنيده آن را، يعنى استكبار كننده است در حالتى كه مشابه است حال او به حال كسى كه اصلا استماع ننموده آن را، كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً: گوئيا در هر دو گوش او كرى باشد يعنى نمىشنود در حالتى كه مانند كسى است كه گوش او كر و قدرت بر شنيدن ندارد. فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ: پس بشارت ده او را به عذاب دردناك، يعنى اعلام كن او را به توبيخ و تهديد كه عذاب دردناك به او رسنده است.
تنبيه: حالات ثلاثه بيان حال معرضين آيات الهى و سخن حق است كه هر يك اشدّ و اقبح باشد: در مرتبه اول بيان فرموده كه وقتى آيات سبحانى بر او تلاوت شود پشت كند به حالت تكبر، و اين صفت اعظم قبايح و موجب كفر
«1» تفسير عياشى، ج 2، ص 293- 292 ذيل آيه 36 سوره اسراء.
جلد 10 - صفحه 334
است. و در مرتبه دوم تشبيه فرمود او را به حال كسى كه اصلا نشنيده باشد فرامين الهى را. و در مرتبه سوم تشبيه فرموده او را به حال كسى كه قوه سامعه او بكلى مفقود و ابدا نشنود كلام را، يعنى كر؛ اين معرض متكبر در مقام استماع آيات سبحانى به منزله كسى است كه قوه استماع ندارد، زيرا با دارا بودن قوه سامعه بدون ترتّب هيچگونه اثر و فايدهاى، با كسى كه كر باشد مساوى خواهد بود، بلكه عدم ترتب اثر در كر به جهت فقدان قوه سامعه است، لكن در معرض از آيات كه با وجدان سامعه باشد، اقبح و اشنع خواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «2» هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ «3» الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ «4»
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «6» وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ «8» خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «9»
خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «10»
ترجمه
اين آيتهاى كتاب محكم است
با آنكه هدايت و رحمت باشد براى نيكوكاران
آنانكه بر پاى ميدارند نماز را و ميدهند زكوة را و ايشان بآخرت يقين ميدارند
ايشانند بر هدايتى از پروردگارشان و آنگروه آنانند رستگاران
و از مردمان كسى است كه ميخرد مشغول كنندهاى از كلام را تا گمراه كند از راه خدا بدون دانشى و بگيرد آنرا به سخريّه آنگروه براى آنها است عذابى خوار كننده
و چون خوانده شود بر او آيتهاى ما روى ميگرداند تكبّر كنان گويا نشنيده آنرا گويا در دو گوشش سنگينى است پس مژده ده او را بعذابى دردناك
همانا آنانكه گرويدند و كردند كارهاى نيك براى ايشانست بهشتهاى با نعمت جاودانيانند
در آن وعدهايست از خدا براستى و او است غالب درست كردار
آفريد آسمانها را بدون ستونهائى كه ببينيد آنرا و افكند در زمين كوههاى ثابت را مبادا كه حركت دهد و مضطرب كند شما را و پراكنده نمود در آن از هر جنبندهاى
جلد 4 صفحه 269
و فرو فرستاديم از آسمان آبرا پس رويانيديم در آن از هر صنفى نيكو و پر فائده.
تفسير
راجع به الم بياناتى مكرّر شده و آيات قرآن مشتمل بر علم و حكمت و داراى مبانى محكم و اساس مستحكم مأمون از هر خلل و فتورى است و نيز موجب هدايت و رحمت است براى نيكوكاران كه با اقرار بوحدانيّت خدا و رسالت خاتم انبيا و ولايت ائمّه هدى اقامه نماز و اداء زكوة مينمايند و معتقد بمعاد روز قيامتند و تخصيص نماز و زكوة بذكر از ساير اعمال حسنه براى مزيد اهتمام بشأن آن دو است و ذكر معاد از بين عقائد حقّه براى داعى بودن اعتقاد بآن بر خيرات است و تكرار كلمه هم براى تأكيد نسبت و انحصار آن عقيده به نيكوكاران است و بعضى هدى و رحمة برفع قرائت نمودهاند و بنابر اين خبر مبتداء محذوف است كه هو باشد و بنابر قرائت مشهوره حال است از آيات كتاب حكيم و هدايت بودن قرآن براى اهل احسان باعتبار اختصاص استفاده از آن بايشان است و البتّه چنين كسانى كه داراى عقائد حقّه و اعمال حسنهاند بهدايت الهى مهتدى و بفلاح و رستگارى دارين فائز خواهند بود و در مقابل اين اشخاص بعضى از مردم حكايات و افسانههاى بىاصلى را كه موجب لهو و لعب و سرگرمى و طرب است خريدارى نموده و دست آويز خود ميكنند تا مردم را بخود مشغول نمايند و از راه علم و معرفت خدا باز دارند با آنكه علم ندارند بمفسده متاعى كه خريدارى نمودهاند يا از روى بىدانشى باين امر اقدام مينمايند و بعضى ليضلّ بفتح ياء قرائت نمودهاند و بنابر اين مراد آنستكه نتيجه اين متاع گمراهى از طريق حق است اگرچه قاصد آن نباشند و نيز آن بعض خريدارى ميكنند لهو را تا آنرا وسيله استهزاء بسبيل خدا و آيات او قرار دهند و بعضى يتّخذها برفع قرائت نمودهاند و بنابر اين مراد آنستكه بعضى از مردم خريدارى مينمايند لهو را و استهزا ميكنند راه حق و آيات او را و ارجاع ضمير مؤنّث بسبيل رائج است و چون آنها دين خدا را خوار نمودند خداوند هم بعذاب خوار كننده گرفتارشان خواهد فرمود و وقتى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم يا اصحاب آيات قرآن را براى آن بعض تلاوت نمايند از روى تكبّر بآن پشت كند مانند آنكه گوشش سنگين است و نميشنود پس بايد مژده عذاب دردناك دنيا يا آخرت باو
جلد 4 صفحه 270
داده شود و در بعضى از روايات ائمّه اطهار ابو جهل و نضر بن حارث از قريش مصداق آن بعض معرّفى شدهاند و لهو الحديث را بغنا و ساير ملاهى تعميم دادهاند و اضافه لهو بحديث ظاهرا بيانيّه است يعنى چيزيكه موجب سرگرمى و انصراف از ياد خدا شود از اخبار و سخنان بىاساس مانند قصّه رستم و اسفنديار و حسين كرد و امثال اينها از اقوال باطله و گفتار ناهنجار و اشعار بىاعتبار كه بآن تغنّى و طرب نمايند و كسانيكه داراى عقائد حقّه و اعمال صالحه ميباشند نعمت بهشتها از آن ايشان است و در آنها هميشه متنعّم بانواع نعمتها خواهند بود بر حسب وعده حتميّه الهيّه كه حق است و تخلّف پذير نيست و خداوند توانا و غالب و قادر است كسى نمىتواند دست انتقام او را كوتاه كند يا مانع از انجاز وعده او شود و تمام كارهايش از روى حكمت و مصلحت و راستى و درستى است مىبينيد كه آسمانها را بدون ستونى خلق فرموده يا بدون ستونى كه به بينيد آنرا خلق فرموده چنانچه از حضرت رضا عليه السّلام روايت شده كه ستونهائى دارند ولى شما نمىبينيد آنرا و ظاهرا آن قواء نگهدار آنها است از تفرّق و سقوط چون عمود چيزى است كه نگهدار سقف باشد و عمد جمع آنست و خداوند براى استحكام زمين و حفظ آن از تمايل و تفرّق كوههاى ريشهدارى در آن افكنده بطوريكه در اعماق زمين جاى گرفته و نميگذارد زمين مردم را از جاى خودشان متمايل و متزلزل نمايد مگر وقتى كه اراده فرمايد گوشمالى بآنها دهد كه بزلزله مختصرى عالم را متزلزل خواهد فرمود و يكى از موجبات آن ربا خوارى است كه نقل نمودهاند در بلاديكه اخيرا مبتلا بآن شدند رواج داشته و نيز خداوند پراكنده فرمود در زمين از هر نوع حيوان جنبندهئى كه قابل خلعت هستى و وجود بود چون بخل در مبدء فيّاض نبوده و نيست و براى تهيّه معاش آنها باران رحمت خود را از آسمان نازل فرمود و رويانيد در زمين از هر صنف خوراكى و پوشاكى و ميوه و گل و گياه خوش و خوب و گوارا را
جلد 4 صفحه 271
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا تُتلي عَلَيهِ آياتُنا وَلّي مُستَكبِراً كَأَن لَم يَسمَعها كَأَنَّ فِي أُذُنَيهِ وَقراً فَبَشِّرهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7»
و موقعي که تلاوت شود بر او آيات قرآني پشت ميكند از روي تكبر و نخوت مثل اينكه نشنيده که گويا در دو گوش او ثقلي باشد که مانع از شنيدنست پس بشارت ده او را بعذاب دردناك.
يكي از صفات خبيثه و ملكات رذيله و اخلاق قبيحه صفت تكبر است که جايگاه او جهنم است چنانچه ميفرمايد أَ لَيسَ فِي جَهَنَّمَ مَثويً لِلمُتَكَبِّرِينَ (زمر آيه 60) و در حديث از پيغمبر اكرم است فرمود
«لا يدخل الجنة من کان في قلبه حبة خردل من الكبر»
بالاخص تكبر بدين و بانبياء و ائمه طاهرين و نواب آنها و علماء اعلام.
وَ إِذا تُتلي عَلَيهِ آياتُنا چه پيغمبر بر او تلاوت فرمايد يا مؤمنين.
وَلّي مُستَكبِراً از روي تكبر پشت ميكند و ميرود.
كَأَن لَم يَسمَعها باصطلاح خودش را بگوش كري ميزند که من نشنيدم که تو چه ميگويي.
كَأَنَّ فِي أُذُنَيهِ وَقراً وقر سنگيني يعني گوشم سنگين شده يا پرده گوش پاره شده وقر بمعناي سنگيني است و از اينکه ماده است وقار که مؤمن بايد با وقار باشد يعني خود را سنگين كند و اينکه غير از كبر است مقابل كبر صغارت است خود را كوچك بشمارد بر كسي تكبر نكند و وقار مقابل خفت است خود را خفيف و سبك نكند و از همين باب است توقير که بمعني تعظيم و فروتني و اينکه نسبت باهل ضلالت و بدعت بسيار مذموم است چنانچه در حديث است
«من
جلد 14 - صفحه 416
وقر صاحب بدعة فقد اعان علي هدم الاسلام»
و نسبت بدين و بزرگان دين از انبياء و ائمه و علماء و پير مردان و پيره زنان از مؤمنين بسيار ممدوح است چنانچه در حديث است
«وقروا كباركم و ارحموا صغاركم»
گفتند مراد فقط كبر سن نيست بلكه كبرشان هم شامل است چنانچه ميفرمايد ما لَكُم لا تَرجُونَ لِلّهِ وَقاراً (نوح آيه 13) و بمعني ثبوت و رسوخ هم آمده چنانچه در حديث، است
«الايمان ما وقر في القلوب».
فَبَشِّرهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ تعبير ببشارت يك نوع سرزنش است و الا اينکه انذار است نه بشارت.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 7)- این آیه به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهی اشاره کرده، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه میکند و میگوید:
«و هنگامی که آیات ما بر او خوانده میشود مستکبرانه روی بر میگرداند، گویی آن را نشنیده، گویی اصلا گوشهایش سنگین است» و هیچ سخنی را نمیشنود (وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً).
و در پایان، کیفر دردناک چنین کسی را این گونه بازگو میکند: «او را به عذابی دردناک بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج8، ص: 237
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم